۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

بچه های مدرسه

با بچه ها رفتیم سرجلسه کنکور آزمایشی . به عنوان منشی برای بچه ها انتخاب شده بودم تا هرمشکلی داشتند باهام درمیون بگذارن و یکی از بچه ها هم  پی سی بود . حرکت دستاشو نمیتونست کنترل کنه . خلاصه بهش گفتم بخونه و علامت بزنه تو دفترچه تا من بیام براش هردوصفحه روبرو را در ورقه جدا پر کنم . بعداز اتمام جلسه سوار سرویس شدیم تا برگردیم مدرسه . سر راه بچه ها شیطونیشون گل کرده بود و مدام دست تکون میدادن برای راننده های ماشین . ریلکس بودم تاهرکاری دوس دارن بکنن .

خلاصه این بچه ها ذوق کرده بودن و می خندیدن مخصوصن وقتی که اون دو پسر با دو خانوم پیر همپای ما اومدن تا یک مسیری . سرنشینهای  اون ماشین وما همه دانش آموزان باهم ا کلی ذوق کردیم و هرهر خندیدیم .

پ.ن : خودم بیشتر ذوق کردم که راننده سرویس بلد بود پیام بفرسته با موبایل برام یا من بفرستم براش که کی بیاد دنبالمون !

هیچ نظری موجود نیست: