روزی از روزهای کاری ام ، همهمه ای آنچنانی در کلاس پیچیده بود مثل اون معلم جودی ابودت رفتم سرکلاسشون !
- : چه خبره ؟! چقدر سروصدا می کنید ؟
= : خانم این دختره منو پیش دوس پسرم خرد می کنه!
-: یعنی چه ؟ مگه چه کار کرده ؟
لازم به ذکر هس که این مدرسه دخترونه طرف شمالی مدرسه چسپیده به یه مدرسه پسرونه هست برای همینه که پسرها اتو کشیده و تمیز رو به قبله می ایستند و از حیاط مدرسه با دخترها واقع در پنجره های مدرسه صحبت می کنند اونم با اشاره دست و بدون هیچ صدایی!
+ : هیچی از این پسره خوشم نمیاد بهش گفتم خاک بر سرت !
-: یعنی چه ؟ مگه تو دوست اون پسر هستی ؟ این دونفرداشتند باهم صحبت می کردند به تو چه ربطی داشت ؟!
=: خانوم حالا من چه کار کنم آبرومو برد جلوی این پسره !
-: ساکت ! ببینم چه کار می تونم بکنم ! خب بگو ببینم چرا بهش گفتی خاک برسرت؟
+: همینجوری !
- : خب حالا که همینجوری بوده ! پس میری جلوی پنجره و از اون پسره معذرت خواهی می کنی !
رفتم جلوی پنجره رو باز کردم دیدم وای پسرها چقدر عصبانی ان میخوان بپرن اونو خفه کنن البته ماطبقه سوم بودیم پس زورشون به ما نمی رسید . اگه زود قال قضیه نمی کندیم می اومدن مدرسه ما و راحت به مدیر و معاون ماجرای داستانشونو می گفتند!
تا منو دیدن مودب شدن ! گفتم اون پسره افشین کجاس؟کدومشه ؟
اومد جلو گفت منم .
-: خب رویا بیا ، لطفا زود یک کلمه معذرت خواهی کن و بریم سر درسمون .
به هر حال این ماجرا تموم شد ولی خواستم بهشون بفهمونم به کسی حرف بدی نزنند و توهین نکنند و دختر و پسر نداره!
پ . ن: یک بار سر کلاس موقع زنگ تفریح ، دخترها با دوربین شکاری همراه با پوشش کامل صورتشون با مقنعه ، فقط چشماشون هویدا بود و از این طریق جاسوسی می کردند و روی لب پسرها زوم می کردند که ببینن چی می گن این پسرها در مورد خودشون!
پ.ن : این همه ما گفتیم بابا اینهارو بیارید مدرسه همدیگه تا عادی بشه براشون ! نشد که نشد؛ البته دخترها خودشون بعد از یه مدتی می فهمیدند نه بابا بهتر از این پسرها، کسانی هستند!