۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

از بی قراری تا قرار10



زیبای کلیسا

در خیابان قوام السلطنه (سی تیر) قدم میزدم . دختری زیبا ، با ادب بسیار پیش آمد و کتاب کوچکی به من داد . تا به حال دختری به این زیبایی و ادب با من حرف نزده بود . پرسیدم : این کتاب چیست؟
بشارت مسیح خلاصه  ای از انجیل مقدس .
کجا می توان خود مسیحیان و معلمان مسیحی را دید ؟
همین جا ، اینجا کلیسای انجیلی انگلستان است .
می توانم وارد شوم ؟
بله بیا تو تا تورا به معلم انجیل معرفی کنم ، یکشنبه ها همه به کلیسا می آیند . داخل شدم ، مردی شیک پوش و مؤدب مرا به گرمی استقبال کرد . برایم چای آورد . دختر هم کنار من نشست . معلم درباره مسیح و انجیل می گفت، چقدر رفتارش دلچسب بود !
درست نقطه مقابل آخ وندهایی که دیده بودم و چقدر آن دختر مهربان بود و اطاق پاکیزه ! خلاصه همه چیز دلخواه بود و من احساس ارزش می کردم .
رفت و آمدم نزد معلم و کلیسا مدتی طول کشید ؛ من که عاشق کتاب بودم ، همه کتاب مقدس که مجموعاً هفده کتاب است و شامل تورات های پنجگانه و اعمال رسولان و پادشاهان ، زبور داوود ، اشعار سلیمان و انجیل های چهارگانه ، همه را خواندم . تا جایی که برایم صدها در تازه باز شد ولی دهها اشکال هم پدیدار گردید.
پرسش ها را پیش معلم مطرح می کردم ،بعضی ها را جواب صحیح می داد و بعضی ها را از پیش خود توجیه می کرد .
تا آنکه روزی پرسیدم : چطور عیسی  طبق انجیل پسر انسان است ، می توانددر عین حال پسر خدا باشد ؟! این دو باهم تناقص دارند .
مطالبی را به هم بافت که قانع نشدم .
دوباره پرسیدم : چطور عیسی را پسر خدا ، خداوند و هم پسر یوسف نجار می دانند ؟!
من که کاملاً به انجیل وارد شده بودم ، یک یک آیات انجیل را به او نشان دادم . باز جواب های سربالا داد .
گفتم : فکر می کنم منظور شما از پسر خدا همان روح خداست که ما مسلمانان می گوییم : ما روح خدا هستیم و عیسی از جهت  اینکه پدر نداشته اختصاصاً روح خداست . او روح متجسد است و ما جسم متورح .
پس اگر منظور از پسر خدا جنبه روحانی باشد که همه ما پسران روحانی خدا هستیم چون خدا از روح خود در آدم دمید ؛ روح القدس هم بالقوه همراه همه ما است ولی نمی دانیم . چنانچه حافظ می گوید :

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

پس همانطور که خدا جامع خالقیت و علم و قدرت است ، عیسی که نمود شهودی خداست ، هرسه است .
حس کردم ، اعتراضات من معلم انجیل را ناراحت کرده است ؛ عذر خواهی کردم و گفتم : اما مساله مهمتر این است که اگر آمریکاییان و اروپاییان مسیحی هستند پس  چرا جنگ بین الملل اول و دوم راه انداخته اند ؟! چرا شهرهای هیروشیما و ناکازاکی را بمباران کردند ؟ چرا مردم کره را با آن وضع فجیع قتل عام می کنند ؟ چرا؟ چرا در حالی که مسیح فرمود : اگر به یک طرف صورتت سیلی زدند ، طرف دیگر را بیاور و اگر ردایت را خواستند ، قبایت را بده ؟
گفت : آنها مسیحی واقعی نیستند .
گفتم : چرا مسیحیان واقعی ، شما کشیشها و پاپ و غیره جلویشان را نگرفتید ؟
جوابی نداد و ساکت شد .
من که کتاب بینوایان ویکتور هوگو، جنگ و صلح تولستوی و کتاب مادر ماکسیم گورگی و دهها کتاب از این دست خوانده بودم و جنایت های مسیحیان را به نام تفتیش عقاید می دانستم ، گفتم : اکثر کشیشهای مسیحی و خاخام های یهود آدم های دروغگو ، متجاوز و ضد بشریت و اخلاق و عدالتند .
اینان بهشت را با پول می فروشند و همین امر موجب ظهور پروتستان و بالاخره مارکسیم شد .
عصبانی شد و گفت : چرا بی احترامی می کنی ؟
گفتم : حقیقت تلخ است ، تا کی دین را افیون توده ها قرار داده اید و مسیح مقدس را وسیله ی قدرت و ثروت نموده اید ؟
گفت : معلوم است کمونیست هستی .
گفتم : کمونیست را شما پدید آوردید ، ظلم و ستم و فئودالها و سرمایه داران را به نام خدا توجیه کردید . برهر جنایتی مهر تایید و به حرف درست و مساله علمی مهر تکفیر زدید . به نام دین جلوی هر جنبش نوگرایانه را گرفتید .
درحالی که خدا برای اندیشیدن و خرد ورزی علایم یعنی آیاتی تفکر انگیز و پرسش خیز نازل کرده است . تا خردها به کار افتد و خود به حقایق دست یابند .


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: