۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

مراد

دیروز صبح هنگام بیدار شدن از خواب ، زیر پتو ، در حال تماشای سقف اتاق باخودم گفتم خدایا این دو هفته هم گذشت یه افطاری هم دعوت نشدم ! دلم میخواد برم جایی . باورتون میشه دوساعت بعد زنگ زدن دعوت شدم ؛ اونم دوجا!
همون روز به خدا گفتم خدایا امروز افطاری برامون آش رشته بیار نه حوصله دارم بخرم نه درست کنم ! همسایه بغلی برامون آورد . جای من بودید چی می کردید ؟
گفتم خدایا تو که حاجتمو زود میدی ! اون حاجتمو هفت ساله میخوام ازت هنوز داره پروسه اداری آسمانی طی میکنه ! گرفتار کاغذ بازی فرشته ها شده؟!

میگن خدا مراد شکم را فوری میرسونه!
پ.ن : گند این بلاگ در اومده! نظرات دیر میرسن دس آدم ، بعد از اینکه پست جدید بنویسه!!!

۵ نظر:

داروگ گفت...

اگه اینقدر دعاهات زود برآورده می شه خیلی مراقب باش.
موقعی که عصبانی ای یه دفعه دعا نکنی ها!

یه دختربلا گفت...

به داروگ :
باشه ، خودمو کنترل میکنم :)

سمیرا گفت...

خوش بحالت .....تو چقدر به خدا نزدیکی‌ !

یه دختربلا گفت...

به سمیرا:

واه! ... خودم هم نمیدونم نزدیکم یا نه ؟!!! فعلا که مونده اون حاجت اصلیم!

´sadaf گفت...

منم همین مدلی هستم ولی بدیش باینه که فکرای منفیم هم حقیقی میشه و متاسفانه من خیلی منفی فکر میکنم