دیروز صبح هنگام بیدار شدن از خواب ، زیر پتو ، در حال تماشای سقف اتاق باخودم گفتم خدایا این دو هفته هم گذشت یه افطاری هم دعوت نشدم ! دلم میخواد برم جایی . باورتون میشه دوساعت بعد زنگ زدن دعوت شدم ؛ اونم دوجا!
همون روز به خدا گفتم خدایا امروز افطاری برامون آش رشته بیار نه حوصله دارم بخرم نه درست کنم ! همسایه بغلی برامون آورد . جای من بودید چی می کردید ؟
گفتم خدایا تو که حاجتمو زود میدی ! اون حاجتمو هفت ساله میخوام ازت هنوز داره پروسه اداری آسمانی طی میکنه ! گرفتار کاغذ بازی فرشته ها شده؟!
میگن خدا مراد شکم را فوری میرسونه!
همون روز به خدا گفتم خدایا امروز افطاری برامون آش رشته بیار نه حوصله دارم بخرم نه درست کنم ! همسایه بغلی برامون آورد . جای من بودید چی می کردید ؟
گفتم خدایا تو که حاجتمو زود میدی ! اون حاجتمو هفت ساله میخوام ازت هنوز داره پروسه اداری آسمانی طی میکنه ! گرفتار کاغذ بازی فرشته ها شده؟!
میگن خدا مراد شکم را فوری میرسونه!
پ.ن : گند این بلاگ در اومده! نظرات دیر میرسن دس آدم ، بعد از اینکه پست جدید بنویسه!!!
۵ نظر:
اگه اینقدر دعاهات زود برآورده می شه خیلی مراقب باش.
موقعی که عصبانی ای یه دفعه دعا نکنی ها!
به داروگ :
باشه ، خودمو کنترل میکنم :)
خوش بحالت .....تو چقدر به خدا نزدیکی !
به سمیرا:
واه! ... خودم هم نمیدونم نزدیکم یا نه ؟!!! فعلا که مونده اون حاجت اصلیم!
منم همین مدلی هستم ولی بدیش باینه که فکرای منفیم هم حقیقی میشه و متاسفانه من خیلی منفی فکر میکنم
ارسال یک نظر