۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

یه شب به یاد ماندنی

امروز صبح ، در حال دیدن خواب بهشت و طبیعت در حالی که من سرپرست بچه ها شده بودم و بچه ها را بردم اردو ، از خواب بیدار شدم؛ مامان بالای سرم گفت : آره امشب مهمونیم ! کجا ؟ خونه عمه قرتی ات ! قدر خوشحال شدم گفتم آخ جون خونه عمه! بعد از سه سال .

این عمه خانوم سانتی مانتال ما ، 72 سالشه و شهروند استرالیا ، بعد از چند ماه اقامت در دبی ، اومد ایران و به تمام خواهر و برادرهاش خبر داد که می خوام ببینمتون بیایید خونه من شام لطفن ؛ چون بعد از سه تا چهار روز برمی گردم استرالیا.

دوران جوانی این عمه سانتی مانتال ، مثل فیلم های رومانتیک هس . امشب وقتی که عکس عروسی او با شوهرش دیدم خیلی زیبا و مانکن با اون ابروها ، لب ، چشم های سبز و گونه ها ، عین هنرپیشه های خانم فرانسوی و شوهرش هم واقعن از آلن دلون خوشگل تر بود هرچی نگاهش میکردم سیر نمی شدم !در دلم خودمو گذاشتم جای عمه وبهش حق دادم علیرغم مخالفت همه، با این موجود ازدواج کنه ! خدا بیامرزدش اون شوهر قرتی اش را.

بالاخره همه خواهر و برادرهای عمه خانوم رفتیم خونه اش ، همون خونه ای قدیمی و پر از خاطرات کودکیم ، زمانی که چهار سالم بود دوس داشتم مثل دختر عمه ناخن پاهامو بلند کنم که لاک قرمز خوش رنگ به پاهام بزنم ! و لباس ز . ی. ر دو تیکیه ای مثل او بپوشم و موهامو صاف و بلند کنم ! از همه جالب تر، با اینکه دورو بر فامیل ما خارج نبودند می گفتم می خواهم بزرگ بشم برم آمریکا مسیحی بشم تا روسری نپوشم! یا مشخص می کردم که با کی ازدواج کنم تا وقتی که بزرگ شدم او پیرنشه!

هنوز هنوزه که اون دختر عمه ام همچنان برای من جذاب و زیبا ست و می پسندمش.

بعد از یکسال، دوباره دور هم جمع شدیم گفتیم و خندیدیم ! خداراشکر خیلی خوش گذشت ، شنگول و شادمان از چشم هم چشمی ، طلابازی ، پز دادن و غیبت خبری نبود.

پ.ن : سرپرست بچه ها شدم که بچه ها رو ببرم اردو شیراز به مدت یک هفته ! خوبه حداقل کمی ذهنم آروم بشه و در کمال آرامش تصمیم مهم را بگیرم .

۴ نظر:

دریا(کافهء زیر دریا) گفت...

چه خوب که فامیل بعد از مدتها جمع شدین و بهتونم خوش گذشته.اردو هم خوش بگذره.خیلی هوای خودت و بچه ها رو داشته باش:):*

sadaf گفت...

چه جالب خیلی شب بیاد موندنی میشه این مدل شبها و مهمونیا .خیلی هم برام با مزه بود مامانت به خواهرشوهرش کفته قرتی

sadaf گفت...

چه جالب خیلی شب بیاد موندنی میشه این مدل شبها و مهمونیا .خیلی هم برام با مزه بود مامانت به خواهرشوهرش کفته قرتی

فرزام گفت...

این عمه قرتی خوش تیپتون که همشهری ما هم هست عمه واقعیته؟ می دونی اگه بخوای بیای اینجا (مهاجرت کنی؟) امتیاز محسوب می شه واست؟