۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

فاینال زبان

بالاخره فاینال زبانو در شرایطی دادم که خوب نخونده بودم چون حسشو نداشتم که خوب بخونم ! با خودم گفتم فردا میخونم اونم صبح ساعت سه
بالاخره ساعت 4 به زور بیدارشدم اونم در شرایطی که ساعت 1 خوابیده بودم . نشستیم خوندن تا 7 صبح بعد بدو بدو با آژانس رفتم سرکار مدرسه جونم !راننده های آژانس منو میشناسن از بس دیر کردم ، باهام گرم شدن و سه سوته میرسوننم سرکار!

تا 2 بعدازظهر در گیر کارهای رسم بچه ها به خصوص رسم فنی بودم اونایی که کار کردن میدونن چی میگم این برای شنواها مقداری سخته چه رسه به ناشنواها ولی خب از پسش براومدم . زمانی این درس جزو متنفرترین درسهایی بود که داشتم .

حالا ساعت چن امتحان داشتم ؟ ساعت 6 . رسیدم خونه شد 3 ؛ هلاک شدم برای یه ربع خوابیدن ! خلاصه نرسیدم یه دور تموم کنیم. گرامرش و معانی لغات بمونه که حفظ نکردم ! سرجلسه امتحان رفتیم اون کتاب 504 سه سوته فوری جوابها نوشتم فکرش هم نمیکردم زود تمومش کنم کمتر از 4 دقیقه .

حالا موند اون کتاب اصلی که گند زدم به خیال خودم ! گفتم خدایا کمکم کن قبول شم به زور اینجا پیدا کردم و به زور منو قبول کردن !

تا امروز رفتیم کارنامه بگیرم کمترین نمره که برا خودم تصور داشتم 77 الی 79 بود دیدم شدم 87 ! شنگول شدیم رفتیم خونه مامان گفت چرا چشاتو وا نمی کنی نمره ات اشتباهه! توباید بشی 93! جمع کردم دیدم آره ! خلاصه شیر حسابی با یال های بلند و باشکوه شدم! زنگ زدم آموزشگاه قرار شد نمره امودرس کنن!

پ.ن:
این ترم که با استاد زبان داشتم ! یه پسر خیلی جوون و زیبا بود و بلند قامت با چشم و ابرو مشکی .
با اون حرکاتش و ادا و ادوارهایی که در میاورد که معانی لغت را به ما تفهیم کنه واقعا موند کله ام ! دوستش داشتم و دارم . منو پذیرفت به عنوان یک فرد عادی که خوشم اومد ازش .
خوشم میومد نگاهش کنم و با تمام وجود از نگاه کردن بهش و لبهاش همراه با دندونهای تمییز و زیبا لذت ببرم !
کلن از معلمهایی که زیبا هستن چه خانوم چه آقا خوب درسمو میخونم ولی اگه زشت باشن نه! خدا رحم کرده خودم معلمم مثلن!

پ.ن 2 :
خداراشکر بابت همه چیزهایی که بهم داده ای همراه با فرشتگان زیبا.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

میگذرونیم ...

از بس زیاد کار دارم که نمیرسم بیام اینجارو سرو سامونی بدم!

فقط
.
.
.

هفته پیش ، هفته جهانی ناشنوایان بود. روزمان مبارک .

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

زنده ام

فعلن زنده ام و مشغول انجام کارهای عقب افتاده . کامپیوترم پریده هوا ! چن روز تعطیلم اینجا تا هفته دیگه برگردم با خبرهای داغ و توپ .ازینجا کافی نت اینهارو برای شما فرستادم . یه عالمه بلاگ های جالب و عقب افتاده دارم که بخونم .

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

خاطرات بریدجت جونز


بعد از مدتها بی حوصلگی و بی برنامگی خاص ماه رمضان که این چن روز همش با خودم کلنجار میرفتم و با خودم حرف میزدم که این کارم درست بوده یا خیر؟ چرا این اتفاق ها برام باید بیفته و از این حرفهای چرت و پرت که هرکسی به طور معمول حداقل یه بار با این ها روبرو شده! تصمیم گرفتم یک فیلم تماشا کنم فارغ از هر گونه دغدغه . شانسی یک فیلم را برداشتم به خیال خودم خنده دار و کمدی ؛ در حالی که هیچی راجع بهش نمی دونستم !
عجب فیلمی بود! انگار داشت با من حرف می زد !
کلن این فیلم دخترونه هس و خطاب به دخترها ولی پسرها هم میتونن ببینن ولی اونطور که دخترها درکش می کنن که پسرها نمی تونن.
هیچی در مورد این فیلم نمی گویم تا خودتون برید ببینید .

مخصوصن اگر یکی از شماها ، دوستی اش با کسی به هم خورده باشد .

پ.ن : به این نتیجه رسیدم هیچی تصادفی نیست توی این دنیا ؛ حتی تویی که داری اینو میخونی !
.
.
.
بعد نوشت : بالاخره زنده موندیم و آنفلوانزای خوکی را مهمون بدنمون کردیم! یک هفته هس همچنان آنفلوانزا دارم! خیلی دوره اش طولانی هس و حوصله آدمو سر می بره! والا هیچ فرقی با سرماخوردگی نداره!

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

درد تکنولوژی

خدا نصیب کسی نکنه وقتی به یه چیزی تکنولوژی پیشرفته خو گرفتی و عادت کردی یهو خراب بشه ! میمونی چیکار کنی ! نه میتونی برگردی مثل گذشته زندگی کنی نه الان بی خیال اون وسیله بشی ! حاضری تمام تلاشتو بکنی تا اونو دوباره بدس بیاری ! از گوشی موبایل گرفته تا لپ تاپ ! ماشین مدل بالا بگیر و برو آخر ! الان مشکلم سمعکه ! کلافه ام هم میشنوم هم نمی شنوم !!! حالا فردا دوباره برم ببینم سمعکم چشه ؟!! سه هفته هس ندارم! :<
قدر تمام بدنتونو بدونید مفت و مجانی دراختیار شماس!

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

کیف ملکه الیزابت !

یک ایمیلی به دستم رسیده بود به این عنوان ملکه الیزابت با یازده نفرکه به عنوان ریس جمهور آمریکا انتخاب شده بودند ؛ عکس یادگاری گرفته بود. در حین نگاه کردن، دیدم در دو دوره متفاوت زمانی ، ملکه با چه اعتماد به نفسی از همون کیف استفاده کرده!












.
اینجا ملکه با ریچارد نیکسون ریس جمهور آمریکا در سال 1969 است .
.
















.
حالا اینجا با همون کیف با بیل کلینتون در سال 1993عکس گرفته است !
اونوقت بعضی از ایرانیها به صورت یکبار مصرف از وسایلشون استفاده می کنند .

.

.

.













این عکس را خیلی دوس دارم. قشنگ بدلباسی ملکه و کاریکاتوری بودن رونالد ریگان نشون داده . در این زمان کاریکاتور ریگان خیلی رواج یافت به خاطر اون چشهای نوک عدسی ، لپ های قرمز و موهای ژل زده هر کاریکاتوریست رو به قلقلک می انداخت .

ناگفته نماند یه زمانی به عنوان بدلباس ترین خانم دنیا انتخاب شده بود! ولی هرچی باشه ؛ ملکه هس و کشورش آزادی بیان و عقاید داره .



اینم با آخرین ریس جمهور آمریکا !











۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

حس درونی

خیلی خسته شدم ! هرکاری می کنم جلو برم که هیچ درجا متوقف شدم و همه چیزو رها کردم . حسش نیس تو تنم که بدوم دنبال هدف هام! دارم سلانه سلانه یا ایستاده زندگیمو می کنم! فقط یه چیز میدونم درحال تغییر کردن و پوسته انداختن هستم که قرار هس ، دارای یه شخصیت جدید بشم ، بزرگتر بشم و تغییر کنم . . این پروسه خیلی دردناک هس. حتی برای گذشتن از این بحران به خونه تکونی اتاقم ، چیزهای جدید خریدن و جابجایی دکوراسیون اتاق پناه بردم . دارم از خودم فرار می کنم . فعلا که به درونم قولی دادم که در اتاق جدید و فضای جدید حرف بزنم باهاش و تکلیفمو باهاش مشخص کنم. خیلی برنامه ها داشتم فعلا دس کشیدم و پرتشون کردم یه گوشه تا پاییز .
خیلی نیاز دارم به انرژی مثبت شماها !
پ.ن : بازم خداراشکر که در سلامتی هستم و خداراشکر که خدا در درونم بهم میگه اینکارو بکن و اون کارو نکن کی انجام بده . باید صبر کنم همچنان.
.
.
.
.
.
بعد نوشت : توی خبرها اومده بعد از بارش 15 دقیقه ای در استانبول ، یک سیل عظیمی اومده که بعضی جاها به 2.5 متر میرسه ! در80 سال اخیر بی سابقه بوده . اینم خدای اونها که براشون فرستاد وقتی که اون ریس جمهورشون گفت این پول 18میلیارد دلار از ایران راخدا برامون فرستاده!
فقط دلم برای مردمشون و توریستهای ایرانی سوخت . واقعا باد آورده ، باد میبره!